با دادن پیام، ارسال کارت، مشاهده پروفایل و افزودن هر فرد به لیست دوستان به شما امتیاز داده خواهد شد
- میزان امتیازی که افزوده میشود بستگی به لول فردی دارد که برای او پیام میفرستید
هرچه لول او بالا تر باشد شما امتیاز بیشتری میگیرد
- امتیاز های دریافتی شما بر اساس میزان علاقه مندی شما به لول ، پوینت و لیدر بورد تقسیم خواهد شد -
- روش تقسیم هر امتیاز دریافتی و یا اعتبار های گوهر بسته به میزان لایک شما به پوینت، لول و لیدر بورد دارد
- علاوه بر ارسال پیام شما میتوانید امتیاز های خود را با خرید آنلاین امتیاز جبران کنید
- یرای افزایش امتیاز در مورد دلخواه شما میتوانید مورد دلخواه را بیشتر دوست داشته باشید -
با فعال کردن بازی، نواری در بالای صفحه به شما وضعیت امتیازهایتان را نمایش میدهد اما برای مشاهده امتیازات و رده بندی های کامل خود با فشردن دکمه "اطلاعات کامل بازی" وارد صفحه اطلاعات بازی شوید و امتیاز های خود را مشاهده یا تبدیل نمایید
امتیازات پوینت برای شما این کاربرد را دارند که میتوانید با پوینت خودتان وقتی به مقدار معینی برسد اشتراک ویژه خریداری نمایید
امتیازات لول برای شما این کاربرد را دارند که هرچه لول شما بالاتر باشد، افراد با ارسال پیام یا کارت یا افزودن شما به لیست دوستانشان امتیاز بیشتری دریافت میکنند
امتیازات لیدر بورد برای شما این کاربرد را دارند در جدول 100 کاربر برتر سایت قرار میگیرد و در صورتی که امتیاز شما بالاتر باشد در صفحه اول سایت در جدول 10 کاربر برتر سایت نمایش داده خواهید شد
اعتبار گوهر که هر روز به ازای ورود به گوهردشت به شما داده میشود در صفحه اطلاعات بازی قابل تبدیل به پوینت، لول و لیدر برد است
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود.پریشان شد و آشفته و عصبانی . نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد . داد زد و بد و بیراه گفت.خدا سکوت کرد . آسما ن و زمین را به هم ریخت .خدا سکوت کرد . جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت.خدا سکوت کرد . به پر و پای فرشته و انسان پیچید.خداسکوت کرد . کفر گفت و سجاده دور انداخت.خدا سکوت کرد . دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد . خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت . تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی . تنها یک روز باقیست.بیا و لاقل این یک روز را زندگی کن . لابه لای هق هقش گفت : اما با یک روز ! با یک روز چه کار میتوان کرد!؟ خدا گفت:آن ﮐس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی آید . و آن گاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زنگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کردکه در گودی دستانش میدرخشید . اما میترسید حرکت کند . می ترسید راه برود . می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد ....... بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم نگه داشتن زندگی چه فایده ای داردبگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم . آن وقت شروع به دویدن کرد . زندگی به سر و رویش پاشید . زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا بدود . میتواند بال بزند میتواند پا روی خورشید بگذارد. میتواند ...... او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد زمینی مالک نشد مقامی بدست نیاورد اما ... اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید . روی چمن خوابید . کفش دوزکی را تماشا کرد . سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که نمیشناختندش سلام کرد و برای آنهای که دوستشان نداشت از ته دل دعا کرد .